نـقـــاش
به نظر من زیباترین و شگفتانگیزترین شغل متعلق به نقاشهاست؛
اونها میتونن تمام حرفهای گفته و ناگفتهی خودشون رو به روی یک بوم سفید و خالی فقط با چند حرکت سادهی قلم به تصویر بکشن :)
به نظر من زیباترین و شگفتانگیزترین شغل متعلق به نقاشهاست؛
اونها میتونن تمام حرفهای گفته و ناگفتهی خودشون رو به روی یک بوم سفید و خالی فقط با چند حرکت سادهی قلم به تصویر بکشن :)
من تمام احساسات و عواطفم رو بوسیدم و گذاشتم کنار
تمام آدمای مهم زندگیم که بهشون فکر میکردم و برام عزیز بودن رو هم گذاشتم کنار
دیگه چیزی از خوشحالی من باقینمونده که بخوام به خاطرش قدردانی کنم!
«من فقط یه جسم پوچم که مثلا داره زندگی میکنه...»
من؟ فکر کردن به تو؟ اهمیت دادن بهت؟
دیگه نه، همه چی از دوستیمون تا خاطرههایی که ساختیم تموم شده؛ برو به سلامت اگه هم این پستم و دیدی به درک فدات نشم ✦
تو به من فکر میکنی؟ ولی من دیگه بهت فکر نمیکنم!
ولی من اولش فقط برای چت با اون دوست جدیدی که تو فضای مجازی باهاش آشنا شدم روبیکا رو نصب کردم؛ براتون سوتفاهم نشه، اون مثل خودم اوتاکو بود و وجهاشتراکای زیادی داشتیم...
اما با وجود اینکه دو ماه پیش دوستیمو باهاش قطع کردم هنوز که هنوزه روبیکا رو دارم...شاید وابستش شدم؟
↕️ قلبم؟ خیلی وقته که دیگه ندارمش...
↕️ مغزم؟ از اینکه منفجر شده بگم یا اینکه همیشه درد میکنه...
↕️ روح و روانم؟ بهم ریختس، مثل دیوونهها...
↕️ کابوسام؟ مثل کنه بهم چسبیدن...
↕️ دوستام؟ انداختمشون دور!...
من از هیچکدوم از کارایی که کردم پشیمون نیستم.
دوستیامو با خیلیا به هم زدم و به هیچکدومشون ذرهای فکر هم نمیکنم و ناراحت نیستم 3>
تنها چیزی که الان بهش فک میکنم کتابه...
کتاب، آهنگ و نقاشی!!
من نیازی به محبت و توجه کسی ندارم که بعدا تو روم وایسه و بگه من اینکارو کردم برات اونکارو کردم برات...
ترجیح میدم خودم مشکلاتمو حل کنم حتی اگه همون عقل و روان ناچیزم هم از دست بدم!
مفهومه؟
دیگه داره خیلی خستهکننده پیش میره این زندگی...
فقط منم که قرار نیست در آینده بگم:
- یادش بخیر بچگیام؟
- خیلی خوشگذشت؟
- کاش برگردم دوران بچگیم؟...
واقعا زندگی ارزشی نداره...
چیزی که در حال حاضر بهش نیاز دارم اینه که برم گم و گور بشم
اصلا حوصلهی درس خوندن ندارم اونم تو یه مدرسه جهنمی که فقط میگن ” بخون بخون 20 باید بگیری حتما “...
اصلا چرا انسان به دنیا اومدم؟
حیوون به این راحتی زندگی خودش رو اداره میکنه. درس نمیخونه که...
حدود یک ماه میشه که مشکل خواب به من رو آورده
دیدن طلوع آفتاب قشنگه، اما نه وقتی که چشمات به دلیل اینکه خوابت میاد سوزش دارن و از طرفی هم خوابت نمیبره!
روزم که مثل جهنمه، خدا به شبم هم رحم نمیکنه
روزی هم که میخوابم با کابوس بیدار میشم >>